آندیاآندیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

آندیا کیانی

برای دخترم آندیای عزیزم

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهمان به نگاهت دوخته است، چقدر قلبت زیباست… چه بی انتهاست قصر عشق تو و ما چه خوشبختیم از اینکه اینجا هستیم ، در کنار تو تویی که برایمان از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر میخوان...
4 مهر 1392

دختر نازم سه ماهه شد

سلام دختر نازنینم  عزیزم این مطلب رو می نویسم واسه تبریک به تو و به خاطر سه ماهه شدنت و ورود به ماه چهارم زندگیت و دعا می کنیم واست که صدو بیست ساله شی .  عزیز دلم مبارک  دیروز رو برات می نویسم که من و مامان و تو و دایی محمد به اتفاق هم رفته بودیم لالون . آخه خاله بابا علی فوت کرده بود و ما بایستی می رفتیم و به خانواده هاشون تسلیت می گفتیم . دختر گلم شما هم که از اول جاده تا آخر جاده همش خواب بودی . وقتی رسیدیم لالون شما بیدار شدی و با مامان رفتید داخل مسجد . نیم ساعتی گذشت و با توجه به اینکه از سر و صدای زیاد بدت میاد بازم عصبانی شدی و خاله یکتا شما را آورد داد به من تا بیرون با هم گشت بزنیم . اما این ...
26 شهريور 1392

برای دخترم آندیا

سلام عزیز دلم آندیا جون  گلم الآن که دارم این مطلب رو برات می نویسم ساعت 7:25 صبحه و تازه رسیدم سر کار    نمی دونی وقتی که از خونه میام بیرون همون لحظه دلم برات تنگ میشه و دوست دارم باز برگردم و یه نگاه به صورت نازت بکنم و ببوسمت    دیشب هم که درست ندیدمت آخه ارسلان پسر گل نوید و سمانه بدنیا اومده بود و هممون اونجا بودیم . تو هم که کلاً  سرو صدا  رو دوست نداری و خوابت هم که میومد ، برای همین با هم رفتیم کلی تو پارکینگ دور زدیم تا چشمای نازت بسته شد و خوابیدی   .  راستی چشمم به روز شمارت افتاد و الآن داره اینو نشون میده ((  .: آندیا تا این لحظه ،  2 ماه و 30 روز و 21 ساعت ...
25 شهريور 1392