برای دخترم آندیا
سلام عزیز دلم آندیا جون
گلم الآن که دارم این مطلب رو برات می نویسم ساعت 7:25 صبحه و تازه رسیدم سر کار
نمی دونی وقتی که از خونه میام بیرون همون لحظه دلم برات تنگ میشه و دوست دارم باز برگردم و یه نگاه به صورت نازت بکنم و ببوسمت
دیشب هم که درست ندیدمت آخه ارسلان پسر گل نوید و سمانه بدنیا اومده بود و هممون اونجا بودیم .
تو هم که کلاً سرو صدا رو دوست نداری و خوابت هم که میومد ، برای همین با هم رفتیم کلی تو پارکینگ دور زدیم تا چشمای نازت بسته شد و خوابیدی .
راستی چشمم به روز شمارت افتاد و الآن داره اینو نشون میده (( .: آندیا تا این لحظه ، 2 ماه و 30 روز و 21 ساعت و 25 دقیقه و 8 ثانیه سن دارد :.))
فرشته من نمیدونی هر جا که میریم تو فقط میدرخشی و چقدر دور و بریات دوست دارن
دختر قشنگم من و مامان عاشقانه دوست داریم .
ان شالله 120 ساله شی
از این به بعد خاطراتت فقط عکس نیست و بابایی تا زمانی که خودت بتونی بنویسی واست ثبت خاطره میکنه .